سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهونه خلقت

قافله ی باران

بارالها ! چه روز ها گذشت ودر تاریکی شب قدم می زنم.چه روز ها گذشت وپاهای خسته ام ،راه صبح را نیافت.

خداوندا ! مرا ببخش به عظمت روزهای ماه خودت ؛پروردگارا!مرا ببخش به عظمت روز های ماه پیامبرت وقلم عفو برگناهانم بکش به بزرگی ماه امت پیغمبرت (ص).

خداوندا ! تو به من آموختی که عاشق شوم وعشق بورزم.ای مهربان ترین مهربانان ،می دانم که همیشه دیر آمده ام ،همیشه دیر رسیده ام ؛حتی حالا که به میهمانی زیبای تو دعوتم.اما تو هیچ گاه بخاطر این دیر رسیدن ها،مواخذه ام نکردی.همیشه پلی از عشق زده ای تا به سمت تو بیایم.این بار آمده ام تا دامن تنهایی هایم را پر از سلام وصلوات کنم.آمده ام تابر من منت بگذاری .آمده ام تا در نسیم سحر ،نفس بکشم وبا عطر روح بخش «اللهم انی اسئلک من بهائک با بهاه »جانی تازه بگیرم.مرا بپذیر که آمده ام همانند باران بهاری ببارم،وضو بسازم نماز عشق بگذارم.

بار خدایا ! مرا به باغ های زیبای یاد خودت راه بده .بگذار قدم بزنم در لحظه لحظه های زیبای دعا .«اللهم بحق هذا القرآن ».عطر ملکوتی کتاب آسمانیت را بر روح وجانم بگستر تا بفهمم از کجا آمده ام وکجا خواهم رفت وبدانم از ازل تا ابد تو بودی ومن به سوی تو خواهم آمد.

بار خدایا ! مرا بپذیر که همچون که همچون گنجشک های بی آب ودانه پناهی ندارم.آمده ام تا خود را تهی کنم از هرچه غیر از توست.

خداوندا ! اگر چه سالهاست از قافله باران عقب افتاده ام ، اما عاشق زمزمه ی ربنا در لحظه های ملکوتی غروب های روزهای میهمانی تو هستم .

مرا دریاب که کوله بارم پر از اندوه وخود خواهی و تاریکی های بد گمانی است.مرا بپذیر ای زیبا ترین عشق.


[ دوشنبه 89/5/18 ] [ 7:40 صبح ] [ فاطمه ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 21
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 155218