سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهونه خلقت

حضرت رقیه

دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
که مثل مادرم زهرا ز سیلى پاره شد گوشم


من آن شمعم که آتش بس که آبم کرد، خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه ، فراموشم

اگر بیمار شد کس گل برایش مى برند و من
به جاى دسته گل باشد سر بابا در آغوشم


پس از قتل تو اى لب تشنه آب آزاد شد بر ما
شرار آتش است این آب بر کامم ، نمى نوشم


تو را بر بوریا پوشند و جسم من کفن گردد
به جان مادرت هرگز کفن بر تن نمى پوشم


دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
به ضرب تازیانه ، قاتلت مى کرد خاموشم


فراق یار و سنگ اهل شام ، و خنده دشمن
من آخر کودکم ، این کوه سنگین است بر دوشم


نگاه نافذت با هستى ام امشب کند بازى
گه از تن مى ستاند جان ، گه از سر مى برد هوشم


بود دور از کرامت گر نگیرم دست ((میثم )) را
غلام خویش را، گر چه گنهکار است ، نفروشم


[ یکشنبه 89/10/19 ] [ 8:7 صبح ] [ فاطمه ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 154983