سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهونه خلقت

اذان بگو، مؤذن!

مؤذن! در گوش یکایک زمینیان اذان بگوی! بشر، بدون وحی، کودکی بیش نیست؛ مشغول بازی کودکانه عقل.

اذان بگو در گوش بشر که امروز، همه زمینیان، در صدای خوشحالی محمد، دوباره متولد شده اند. امروز، روز تازگی است؛ روز خانه تکانی زمین از خستگی جهل.

...موذن اذان بگو!...

 

بعثت

 

ب

بعثت پیامبر اکرم (ص)بر تمامی مسلمانان مبارک باد

ب


[ جمعه 90/4/3 ] [ 11:31 صبح ] [ فاطمه ]


سید محمد در روز دوم آبان ماه سال 1307 در محله لومیان شهر اصفهان متولد شد. پدرش سید فضل الله مردی روحانی و متقی بود و در هفته دو روز را به روستاهای اطراف می رفت تا آنان نیز بتوانند نماز را به جماعت بخوانند. سید در سن 4 سالگی آموختن را آغاز نمود. در سن 7 سالگی برای رفتن به مدرسه آماده شد و چون کودکی تیز و باهوش بود در کلاس چهارم ثبت نام کرد. سال ششم ابتدایی به عنوان نفر دوم شهر معرفی گشت.
سپس به دبیرستان سعدی راه یافت. هنوز دو سال نگذشته بود که به مطالعه علوم دینی علاقمند شد. در سال 1321 مدرسه را رها کرد و در جست و جوی نکته های آئین محمدی (ص) در مدرسه صدر اصفهان به تحصیل پرداخت. بعد از آموختن فقه و پایان دوره‌ی سطح در سال 1325 به قم مهاجرت نمود و در مدرسه حجتیه ساکن شد و از محضر آیت الله داماد، اردکانی یزدی، امام خمینی (ره)، آیت الله بروجردی، آیت الله حجت، آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری و ... کسب فیض نمود.
در سال 1327 در امتحانات متفرقع دبیرستان شرکت کرد و بعد از اخذ مدرک دیپلم ادبی به دانشگاه الهیات و معارف راه یافت. او که زبان فرانسه را در دبیرستان فرا گرفته بود، به علت علاقه به زبان انگلیسی، کتاب « ریدر » را خواند و برای تکمیل آن در تهران یک دوره کلاس فشرده رفت. سال سوم دانشگاه در تهران ساکن شد اما در سال 1330 به قم بازگشت و در مدرسه ای به عنوان معلم زبان انگلیسی مشغول به کار شد. در همین سال مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه دریافت کرد. سپس درمحضر علامه طباطبایی اسفار و فلسفه را فرا گرفت.
در سال 1333 در قم دبیرستانی با شیوه ی جدید به نام دبیرستان دین و دانش تاسیس کرد و در اردیبهشت ماه سال 1331 با صبیه مکرم یکی از روحانیون ازدواج نمود و صاحب 4 فرزند شد. سال 1336 سیدمحمدحسینی بهشتی مدرک دکترای فلسفه خود را از دانشگاه تهران دریافت کرد و در سال 1338 کلاس‌های زبان انگلیسی، عربی، علوم طبیعی را در دبیرستان دین و دانش به منظور تحصیل طلاب حوزه علمیه به راه انداخت. در سال 1339 سازمان دادن به حوزه علمیه قم را از اهم فعالیت‌های خود دانست. و با طرح یک برنامه منسجم و همیاری آیت الله گلپایگانی در سال 1342 مدرسه حقانی از جمله مدارس نمونه علوم حوزوی شد. بعد از سخنرانی دکتر بهشتی در جشن مبعث دانشگاه تهران و چاپ آن در مجله مکتب تشیّع یک هسته تحقیقاتی به وجود آمد که قرار شد پیرامون حکومت در اسلام تحقیق و مطالعه شود.
وی از سال 1341 به رهبری امام (ره) مبارزات خود را آغاز کرد و در سال 1342 بر اثر فشار و تهدید ساواک به تهران انتقال یافت و با جمعیت هیئت های مؤتلفه ارتباط پیدا نمود. در این زمان به پیشنهاد شورای مرکزی، امام (ره) یک گروه چهار نفری به عنوان شورای فقهی و سیاسی برای آنان تبیین کرد که این شورا متشکل از آقایان استاد مطهری، انواری، مولایی و دکتر بهشتی بود. در سال 1343 مسلمانان هامبورگ برای مسجد تازه تأسیس خود که به دست مرحوم آیت الله بروجردی ساخته شده بود، تقاضای یک روحانی کردند و با اصرار آیت الله میلانی و حائری، دکتر بهشتی رهسپار آلمان شد و در آن‌جا هسته انجمن‌های اسلامی دانشجویان گروه فارسی زبان را تاسیس کرد.
دکتر در این مدت زبان آلمانی را نیز فرا گرفت و در سال 1349 از این کشور خارج شد. او سفرهایی به لبنان، سوریه، عربستان( مکه مکرمه) و ترکیه برای دیدار امام موسی صدر دوست دیرینه سال‌های تحصیل در قم داشت. زمانیکه به ایران بازگشت، دولت او را ممنوع الخروج نمود. لذا در سال 1350 کلاس تفسیر قرآن برپا کرد تا اینکه در سال 1354 دستگیر و چند روز در زندان کمیته مرکزی محبوس گشت. بعد از رهایی دیگر نتوانست این کلاس را ادامه دهد.


ایت الله بهشتی

اما به همراهی دکتر باهنر در بخش برنامه ریزی کتاب وزارت آموزش و پرورش به تهیه و تدوین کتاب دینی برای مداری اقدام کرد و از این طرق فکر دینی و آشنایی با قرآن را وارد کتب درسی نمود. دکتر در روز اول بهمن ماه سال 1354 از رساله ی دکترای خود تحت عنوان « مسایل مابعدالطبیعه در قرآن » با راهنمایی استاد مطهری، که استاد راهنمای ایشان بود دفاع کرد. چرا که تا آن زمان به علت انجام فعالیت‌های فرهنگی سیاسی نتوانسته بود آن را به پایان برساند. در سال 1357 بار دیگر برای چند روز به زندان افتاد و بعد از رهایی به دیدار امام (ره) در پاریس رفت و هسته اصلی شورای انقلاب که متشکل از آقایان استاد مطهری، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، باهنر و شخص خود ایشان بود، را با نظر امام (ره) تشکیل داد. آیت الله بهشتی با پیروزی انقلاب به عنوان دبیر شورای انقلاب معرفی گشت و بعد از تعیین اعضای مجلس خبرگان به انتخاب مردم تدوین قانون اساسی را بر عهده گرفت و با آوردن دلایل و براهین مستند اصل ولایت فقیه را در مجلس خبرگان به تصویب رساند. دکتر در این سال‌ها حزب جمهوری اسلامی را به یاری دوستان و افراد حزب اللهی تأسیس کرد.
چندی بعد امام (ره) مسئولیت دیوان عالی کشور را در اسفندماه سال 1358 به وی سپرد تا عدل و قسط در جامعه رواج یابد. سرانجام این یاور بزرگ امام (ره) در روز هفتم تیرماه سال 1360 در سن 53 سالگی از میان خاکیان رخت بربست و ایران اسلامی را داغدار خود نمود. انفجار بمب توسط منافقین کوردل در ساختمان حزب جمهوری اسلامی او و 72 لاله سرخ ایثار و اخلاص را پرپر ساخت.


[ چهارشنبه 90/4/1 ] [ 6:36 عصر ] [ فاطمه ]

امام موسی کاظم

* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛

زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‏علیه السلام است.

* روایت شده است: أنّهُ (الکاظِم َ‏علیه السلام) کانَ یَبِکی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛

امام کاظم همواره از بیم خدا مى‏گریست، چندان که محاسنش از اشک تر مى‏شد.

 * امام کاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَکثُ الصَّفَقَةِ و تَرکُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شکنى، رها کردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

* امام کاظم ‏علیه السلام: عَونُکَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

 کمک کردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

* امام کاظم‏ علیه السلام: لَو کانَ فِیکُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

 اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن کامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏کرد.

* امام کاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی کُلِّ یَومٍ؛

 کسى که هر روز خود را ارزیابى نکند، از ما نیست.

* امام کاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناکَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

 در هر چیزى که چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.

* امام کاظم ‏علیه السلام: مَن کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ کَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

هر کس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏دارد.

 * امام کاظم ‏علیه السلام: إذا کانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِکَ مِمّایَغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نکنند؛ زیرا نجوا کردن، نفر سوم را ناراحت مى‏کند.

* امام کاظم‏ علیه السلام: إیّاکَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج کردن در راه طاعت خدا خوددارى کنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج کنى.

* امام کاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَکَ و بَینَ أخیکَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

مبادا حریم میان خود و برادرت را (یکسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا است.

* امام کاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَکُن أمُّعَةً؛

خیر برسان و سخن نیک بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر کس مباش.

*امام کاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛

مصیبت براى شکیبا یکى است و براى ناشکیبا دو تا.

* امام کاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛

شکیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شکیبایى در بلا.

منبع: www.irib.ir

 


[ سه شنبه 90/3/31 ] [ 7:19 عصر ] [ فاطمه ]

در طول تاریخ بشریت، کم تر انسانى وجود دارد که مانند پیامبراسلام تمام خصوصیات زندگى اش به طور واضح و روشن بیان و ثبت‏شده‏باشد.

خداوند متعال در قرآن کریم کتابى که خود حافظ اوست (1) و بدون‏هیچ تغییرى تا قیامت‏باقى است‏با زیباترین عبارات و کامل‏ترین‏بیانات، آن حضرت را معرفى نموده و با عالى‏ترین صفات ستوده است.

خداوند متعال مى‏فرماید: «انک لعلى خلق عظیم‏»; (2) اى پیامبر!

تو بر اخلاقى عظیم استوار هستى.

نیز مى‏فرماید: «محمد رسول‏الله و الذین معه اشداو على الکفاررحماء بینهم. » (3) محمد(ص) فرستاده خداست و کسانى که با اوهستند در برابر کفار سر سخت و در میان خود مهربانند.

محققان، تاریخ نویسان و دانشمندان در ابعاد گوناگون زندگى حضرت‏محمد(ص) سخن گفته‏اند.

اما ائمه علیهم السلام با نگاهى ژرف و دقیق سیماى آن شخصیت‏بى‏نظیر و در یکتاى عالم خلقت را به تماشا نشسته، به معرفى زندگى،مبارزات و آموزه‏هاى آن حضرت پرداختند.

در این نوشتار بر آنیم تا گوشه هایى از زندگى و شخصیت‏حضرت‏محمد(ص) را از نگاه امام صادق(ع) به تماشا بنشینیم.

تولد نور

امام صادق(ع) به نقل از سلمان فارسى فرمود: پیامبر اکرم(ص)فرمود: خداوند متعال مرا از درخشندگى نور خودش آفرید (4) نیز امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال خطاب به رسول اکرم(ص)فرمود: «اى محمد! قبل از این که آسمان‏ها، زمین، عرش و دریا راخلق کنم. نور تو و على را آفریدم...». (5)

ثقه‏الاسلام کلینى(ره) مى‏نویسد: امام صادق(ع) فرمود: «هنگام ولادت‏حضرت رسول اکرم(ص) فاطمه بنت اسد نزد آمنه (مادر گرامى پیامبر)بود. یکى از آن دو به دیگرى گفت: آیا مى‏بینى آنچه را من‏مى‏بینم؟

دیگرى گفت: چه مى‏بینى؟ او گفت: این نور ساطع که ما بین مشرق ومغرب را فرا گرفته است! در همین حال، ابوطالب(ع) وارد شد و به‏آن‏ها گفت:

چرا در شگفتید؟ فاطمه بنت اسد ماجرا را به گفت. ابوطالب به اوگفت: مى‏خواهى بشارتى به تو بدهم؟ او گفت: آرى. ابو طالب گفت:

از تو فرزندى به وجود خواهد آمد که وصى این نوزاد، خواهد بود (6)

نام‏هاى پیامبر

کلبى، از نسب شناسان بزرگ عرب مى‏گوید: امام صادق(ع) از من‏پرسید: در قرآن چند نام از نام‏هاى پیامبر خاتم(ص) ذکر شده است؟

گفتم: دو یا سه نام.

امام صادق(ع) فرمود: ده نام از نام‏هاى پیامبر اکرم در قرآن‏آمده است: محمد، احمد، عبدالله، طه، یس، نون، مزمل، مدثر، رسول‏و ذکر.

سپس آن حضرت براى هر اسمى آیه‏اى تلاوت فرمود. نیز فرمود:

«ذکر» یکى از نام‏هاى محمد(ص) است و ما (اهل‏بیت) «اهل ذکر»هستیم. کلبى! هر چه مى‏خواهى از ما سؤال کن.

کلبى مى‏گوید: (از ابهت صادق آل محمد(ع‏» به خدا سوگند! تمام‏قرآن را فراموش کردم و یک حرف به یادم نیامد تا سؤال کنم. (7)

برخى چهارصد نام و لقب پیامبر(ص) که در قرآن آمده است، را برشمرده‏اند. (8)

عظمت نام محمد(ص)

جلوه نام محمد(ص) براى امام صادق(ع) به گونه‏اى بود که هر گاه‏نام مبارک حضرت محمد(ص) به میان مى‏آمد، عظمت و کمال رسول‏خدا(ص) چنان در وى تاثیر مى‏گذاشت، که رنگ چهره‏اش گاهى سبز وگاهى زرد مى‏شد، به طورى که آن حضرت در آن حال، براى دوستان نیزنا آشنا مى‏نمود. (9)

امام صادق(ع) گاهى بعد از شنیدن نام پیامبر(ص) مى‏فرمود: جانم‏به فدایش. اباهارون مى‏گوید: روزى به حضور امام صادق(ع) شرفیاب‏شدم. آن حضرت فرمود: اباهارون! چند روزى است که تو را ندیده‏ام.

عرض کردم: خداوند متعال به من پسرى عطا فرمود. آن حضرت فرمود:

خدا او را براى تو مبارک گرداند چه نامى براى او انتخاب‏کرده‏اى؟ گفتم: او را محمد نامیده‏ام.

امام صادق(ع) تا نام محمد را شنید (به احترام آن حضرت) صورت‏مبارکش را به طرف زمین خم کرد، نزدیک بود گونه‏هاى مبارکش به‏زمین بخورد.

آن حضرت زیرلب گفت: محمد، محمد، محمد. سپس فرمود: جان خودم،فرزندانم، پدرم و جمیع اهل زمین فداى رسول خدا(ص)باد! او رادشنام مده! کتک نزن! بدى به او نرسان! بدان! در روى زمین‏خانه‏اى نیست که در آن نام محمد وجود داشته باشد، مگر این که آن‏خانه در تمام ایام مبارک خواهد بود.

سیماى محمد(ص) (10)

امام جعفر صادق(ع) فرمود: امام حسن(ع) از دائى‏اش، «هند بن ابى‏هاله‏» (11) که در توصیف چهره پیامبر(ص) مهارت داشت، در خواست‏نمود تا سیماى دل آراى خاتم پیامبران(ص) را براى وى توصیف‏نماید. هند بن ابى هاله در پاسخ گفت: «رسول خدا(ص) در دیده‏هابا عظمت مى‏نمود، در سینه‏ها مهابتش وجود داشت .قامتش رسا، مویش‏نه پیچیده و نه افتاده، رنگش سفید و روشن، پیشانیش گشاده،ابروانش پرمو و کمانى و از هم گشاده، در وسط بینى برآمدگى‏داشت، ریشش انبوه، سیاهى چشمش شدید، گونه هایش نرم و کم‏گوشت.دندان هایش باریک و اندامش معتدل بود. آن حضرت هنگام راه‏رفتن با وقار حرکت مى‏کرد. وقتى به چیزى توجه مى‏کرد به طور عمیق‏به آن مى‏نگریست، به مردم خیره نمى‏شد، به هر کس مى‏رسید سلام‏مى‏کرد، همواره هادى و راهنماى مردم بود.

براى از دست دادن امور دنیایى خشمگین نمى‏شد. براى خدا چنان غضب‏مى‏نمود که کسى او را نمى‏شناخت. اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود،برترین مردم نزد وى کسى بود که، بیشتر مواسات و احسان و یارى‏مردم نماید...» (12)

سعدى با الهام از روایات، در اشعار زیبایى آن حضرت را چنین‏توصیف نمود:

ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نروید به اعتدال محمد قدر فلک را کمال ومنزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد وعده دیدار هر کسى به قیامت لیله اسرى شب وصال محمد آدم و نوح و خلیل و موسى وعیسى آمده مجموع در ظلال محمد عرصه گیتى مجال همت او نیست روز قیامت نگر مجال محمد و آنهمه پیرایه بسته جنت فردوس بو که قبولش کند بلال محمد شمس و قمر در زمین حشر نتابد نور نتابد مگر جمال محمد همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد تا بدهد بوسه بر نعال محمد شاید اگر آفتاب و ماه نتابد پیش دو ابروى چون هلال محمد چشم مرا تا بخواب دید جمالش خواب نمیگیرد از خیال محمد سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد (13)

اوصاف پیامبر در تورات و انجیل

خداوند متعال در وصف پیامبر(ص) فرمود:«الذین ءاتینهم الکتب‏یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم‏یعلمون‏» (14)

کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادیم، او را همچون فرزندان خودمى‏شناسند; (ولى) جمعى از آنان، حق را آگاهانه کتمان مى‏کنند.

امام صادق(ع) فرمود:«یعرفونه کما یعرفون ابناءهم‏» زیراخداوند متعال در تورات و انجیل و زبور، حضرت محمد(ص)، مبعث،مهاجرت، و اصحابش را چنین توصیف نمود:«محمد رسول‏الله و الذین‏معه اشداء على الکفار رحماء بینهم...»

محمد(ص) فرستاده خداست; و کسانى که با او هستند در برابر کفارسرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آن‏ها را در حال‏رکوع و سجود مى‏بینى، در حالى که همواره فضل خدا و رضاى او راطلبند. نشانه آن‏ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است. این،توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است... . (15)

امام صادق(ع) فرمود: این، صفت رسول خدا(ص) و اصحابش در تورات وانجیل است. زمانى که خداوند پیامبر خاتم(ص) را به رسالت مبعوث‏نمود اهل کتاب (یهود و نصارى) او را شناختند اما نسبت‏به اوکفر ورزیدند، همان گونه که خداوند متعال فرمود: «فلما جاءهم‏ما عرجوا کفروا به‏» (16) هنگامى که این پیامبر نزد آن‏ها آمد که(از قبل) او را شناخته بودند، به او کافر شدند. (17)

خداوند متعال در قرآن کریم، در وصف پیامبر(ص) مى‏فرماید: «و ماارسلناک الا رحمه للعالمین‏» (18) ما تو را جز براى رحمت جهانیان‏نفرستادیم. قرآن نیز مى‏فرماید:اشداء على الکفار رحماءبینهم...»،

در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند. این دوچگونه با هم جمع مى‏شوند؟

توجه به این آیه براى طرفدارى اندیشه تسامح و تساهل ضرورى است.

آیا ممکن است کامل‏ترین انسان، که با کامل‏ترین کتاب آسمانى براى‏هدایت تمام جهانیان مبعوث گردیده است در مقابل دشمنان دین هیچ‏عکس العملى جز مهربانى نداشته باشد؟!

براى اداره جامعه دینى و بقاى آن باید در مقابل دشمنان دین‏ایستاد شدت عمل نسبت‏به کافران و مبارزه با آن‏ها براى از بین‏بردن موانع هدایت عین رحمت است.

برترین مخلوق

حسین بن عبدالله مى‏گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا رسول‏خدا(ص) سرور فرزندان آدم بود؟ آن حضرت فرمود: قسم به خدا، اوسرور همه مخلوقات خداوند بود. خدا هیچ مخلوقى را بهتر ازمحمد(ص) نیافرید (19)

امام صادق(ع) در حدیث دیگرى فرمود: چون رسول خدا(ص) را به‏معراج بردند جبرئیل تا مکانى با وى همراه بود و از آن به بعداو را همراهى نمى‏کرد. پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل، در چنین حالى‏مرا تنها مى‏گذارى؟! جبرئیل گفت: تو برو. سوگند به خدا در جایى‏قدم گذاشته‏اى که هیچ بشرى قدم نگذاشته و بیش از تو بشرى به آن‏جا راه نیافته است (20)

معمر بن راشد مى‏گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: یک نفریهودى خدمت رسول خدا(ص) رسید و به دقت او را نگریست.

پیامبر اکرم(ص) فرمود: اى یهودى! چه حاجتى دارى؟ یهودى گفت:

آیا تو برترى یا موسى بن عمران; آن پیامبرى که خدا با او تکلم‏کرد و تورات و انجیل را بر او نازل نمود، و به وسیله عصایش‏دریا را براى او شکافت و به وسیله ابر بر او سایه افکند؟

پیامبر(ص) فرمود: خوش آیند نیست که بنده خود ستایى کند ولکن(در جوابت) مى‏گویم که حضرت آدم(ع) وقتى خواست از خطاى خود توبه‏کند، گفت: «اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد لما غفرت لى‏»،خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو مى‏خواهم که مرا عفو نمایى.

خداوند نیز توبه‏اش را پذیرفت. حضرت نوح(ع) وقتى از غرق شدن دردریا ترسید گفت «اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد لماانجیتنى من‏الغرق‏»; خدایا به حق محمد و آل محمد از تو در خواست‏مى‏کنم. مرا از غرق شدن نجات بدهى. خداوند نیز او را نجات داد.

حضرت ابراهیم(ع) در داخل آتش گفت:«اللهم انى اسالک بحق محمد وآل محمد لما انجیتنى منها»; خدایا! به حق محمد و آل محمد ازتو مى‏خواهم که مرا از آتش نجات دهى. خداوند نیز آتش را براى اوسرد و گوارا نمود.

حضرت موسى(ع) وقتى عصایش را به زمین انداخت و در خود احساس ترس‏نمود گفت: «اللهم انى اسالک بحق محمد و آل محمد لما امنتنى‏»;خدایا! به حق محمد و آل محمد از تو در خواست مى‏نمایم که مراایمن گردانى. خداوند متعال به او فرمود:«لاتخف انک انت‏الاعلى‏» (21) نترس. مسلما تو برترى.

اى یهودى، اگر موسى(ع) امروز حضور داشت و مرا درک مى‏کرد و به‏من و نبوت من ایمان نمى‏آورد. ایمان و نبوتش هیچ نفعى به حال اونداشت.

اى یهودى! از ذریه من شخصى ظهور خواهد کرد به نام مهدى(ع) که‏زمان خروجش عیسى بن مریم براى یارى او فرود مى‏آید و پشت‏سر اونماز مى‏خواند. (22)

سیاستمدارى پیامبر(ص)

در عرف جهانى امروز «سیاست‏» را به معناى نیرنگ و دروغ براى‏کسب قدرت و سلطه بر مردم تعریف مى‏کنند، اما «سیاست‏» در لغت،به معناى «اداره کردن امور مملکت و حکومت کردن است‏». خداوندمتعال پیامبر خاتم(ص) جانشینان بر حق او، ائمه معصومین را ازبهترین سیاستمداران شمرده است در زیارت جامعه، در وصف ائمه‏علیهم السلام که پرورش یافتگان مکتب نبوتند، آمده است: «وساسه‏العباد».

فضیل بن یسار مى‏گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که به بعضى ازاصحاب قیس ماصر فرمود: خداوند عز و جل پیغمبرش را تربیت‏کرد و نیکو تربیت فرمود. چون تربیت او را تکمیل نمود، فرمود:

«انک لعلى خلق عظیم‏»; تو بر اخلاق عظیمى استوارى. سپس امر دین‏و امت را به او واگذار نمود تا سیاست و اداره بندگانش را به‏عهده بگیرد، سپس فرمود: «ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم‏عنه فانتهوا» (23) ، آنچه را رسول خدا براى شما آورد، بگیرید،(و اجرا کنید) و از آنچه نهى کرد، خود دارى نمایید. رسول‏خدا(ص) استوار، موفق و موید به روح القدس بود و نسبت‏به سیاست‏و تدبیر خلق هیچ گونه لغزش و خطایى نداشت و به آداب خدا تربیت‏شده بود،... . (24)

زهد و وارستگى

حضرت محمد(ص) هرگز نسبت‏به دنیا و لذایذ زودگذر آن میلى نشان‏نداد و به آن، توجهى نکرد. آن حضرت براى هدایت مردم و رساندن‏آن‏ها به سعادت دنیا و آخرت وارد عرصه سیاست‏شد.

امام صادق(ع) مى‏فرماید: روزى رسول خدا(ص) در حالى که محزون‏بود، از منزل خارج شد فرشته‏اى بر او نازل شد، در حالى که کلیدگنج‏هاى زمین را به همراه داشت. فرشته گفت: اى محمد(ص)، این‏کلیدهاى گنج‏هاى زمین است. پروردگارت مى‏فرماید: این کلیدها رابگیر و در گنج‏هاى زمین را باز کن و آنچه مى‏خواهى از آن استفاده‏نما. بدون این که نزد من ذره‏اى از آن‏ها کم شود.

پیامبر(ص) فرمود: دنیا خانه کسى است که خانه (واقعى) ندارد.

کسانى دور آن جمع مى‏شوند که عقل ندارند.

فرشته گفت: به آن خدایى که تو را به حق مبعوث نمود! وقتى درآسمان چهارم کلیدها را تحویل مى‏گرفتم، همین سخن را از فرشته‏دیگرى شنیدم. (25)

ابن سنان مى‏گوید: امام صادق(ع) فرمود: مردى نزد پیامبر(ص) آمد،در حالى که آن حضرت روى حصیرى نشسته بود که زبرى آن بر بدن آن‏حضرت اثر گذاشته بود، و بر بالشى از لیف خرما تکیه نموده بود،که بر گونه‏هاى گلگونه‏اش نفوذ کرده بود. آن مرد در حالى که‏جاهاى اثر کرده را مسح مى‏نمود، گفت: کسرى و قیصر (پادشاهان‏ایران و روم) هرگز چنین راضى نمى‏شوند و بر حریر و دیبامى‏خوابند و تو (که سرور مخلوقات خدایى) بر این حصیر!

پیامبر(ص) فرمود: به خدا من از آن‏ها برتر و گرامى‏تر هستم. من‏کجا و دنیا کجا! مثال زورگذر بودن دنیا، مثال شخصى است که بردرختى سایه دار عبور مى‏کند، لحظه هایى از سایه درخت استفاده‏مى‏کند و وقتى سایه تمام شد، از آن جا کوچ مى‏کند و درخت را رهامى‏کند. (26)

هیچ زمینه‏اى از زندگى پیامبر(ص) نیست، مگر این که امام صادق(ع)در آن زمینه سخنانى با ارزش دارد.

به عنوان حسن ختام، به ذکر خطبه‏اى از آن حضرت در توصیف‏پیامبر(ص) اکتفا مى‏کنیم.

خطبه امام صادق(ع) در وصف حضرت محمد(ص)

برد بارى، وقار و مهربانى خدا سبب شدتا گناهان بزرگ و کارهاى‏زشت مردم مانع نشود که دوست‏ترین و شریف‏ترین پیغمبرانش، یعنى‏محمد بن عبدالله(ص) را براى مردم بر گزیند.

محمد بن عبدالله(ص) در حریم عزت تولد یافت: در خاندان شرافت‏اقامت گزید، حسب و نسبش آلوده نگشت، صفاتش را دانشمندان بیان‏کردند و حکمیان در وصفش اندیشه نمودند، او پاکدامنى بى نظیر،هاشمى نسبى بى مانند و بى مانندى از اهل مکه بود.

حیا صفت او بود و سخاوت طبیعتش، بر متانت‏ها و اخلاق نبوت سرشته‏شده بود. اوصاف خویشتن دارى‏هاى رسالت‏بر او مهر شده بود تا آن‏گاه که مقدرات و قضا و قدر الهى عمر او را به پایان رسانید وحکم حتمى پروردگار او را به سرانجامش منتهى ساخت. هر امتى، امت‏پس از خود را به آمدنش مژده داد. نسل به نسل از حضرت آدم تاپدر بزرگوارش، عبدالله، هر پدرى او را به پدر دیگر تحویل داداصل و نسبش به ناپاکى آمیخته نشد و ولادت او با ازدواج نا مشروع‏پلید نگشت. ولادتش در بهترین طایفه، گرامى‏ترین نواده (بنى‏هاشم)، شریف‏ترین قبیله (فاطمه مخزومیه) و محفوظترین شکم باردار (آمنه دختر وهب) و امانت دارترین دامن بود.

خدا او را برگزید، پسندید و انتخاب کرد سپس کلیدهاى دانش وسرچشمه‏هاى حکمت را به او داد. او را مبعوث نمود تا رحمت‏بربندگان و بهار جهانیان باشد.

خداوند کتابى را بر او نازل کرد، که بیان و توضیح هر چیزى درآن است و آن را به لغت عربى، بدون هیچ انحرافى قرار داد، به‏امید این که مردم پرهیزکار شوند. آن را براى مردم بیان کرد ومعارف آن را روشن ساخت و با آن، دینش را آشکار ساخت و واجباتى‏را لازم شمرد و حدودى را براى مردم وضع نمود و بیان کرد. آن‏هارا براى مردم آشکار نمود و آن‏ها را آگاه ساخت. آن حضرت در آن‏امور، راهنمایى به سوى نجات و نشانه‏هاى هدایت‏به سوى خدامى‏باشد.

رسول خدا(ص) رسالتش را تبلیغ کرد، ماموریتش را آشکار ساخت،بارهاى سنگین نبوت را که به عهده گرفته بود، به منزل رسانید وبه خاطر پرورگارش صبر کرد و در راهش جهاد نمود.

با برنامه‏ها و انگیزه‏هایى که براى مردم پى ریزى نمود و مناره‏هایى که نشانه‏هاى آن را بر افراشت، براى امتش خیر خواهى کرد، وآن‏ها را به سوى نجات و رستگارى فرا خواند و به یاد خدا تشویق وبه راه هدایت دلالت کرد، تا مردم پس از او گمراه نشوند. آن حضرت‏نسبت‏به مردم دلسوز و مهربان بود.


پى نوشت‏ها:

1- حجر، آیه‏9. «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون‏»

2- قلم، آیه 4.

3- فتح، آیه‏29.

4- مصباح الشریعه، ترجمه زین العابدین کاظمى، ص‏126.«خلقنى‏الله من صفوه نوره...»

5- جلاء العیون. ص 11.

6- همان، ص‏36.

7- بحار الانوار، ج‏16، ص‏101.

8- مناقب، ج 1، ص 150.

9- سفینه البحار، ج 1، ص‏433.

10- بحار الانوار، ج‏17، ص 30،

11- هند بن ابى هاله، فرزند حضرت خدیجه(س) از شوهر قبلى اش بودکه در خانه پیامبر اسلام رشد و نمو نمود.

12- بحار الانوار، ج‏16، ص 147148.

13- کلیات سعدى، فصل طیبات، ص‏533 532.

14- بقره، آیه‏146.

15- فتح، آیه‏29.

16- بقره، آیه‏89.

17- تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 138 و ج 5، ص‏77.

18- انبیاء، آیه‏107.

19- اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، ج 2، ص 325.

20- همان، ص 321.

21- طه، آیه 68.

22- بحار الانوار، ج‏16، ص‏366. به نقل از جامع الاخبار،ص 98.

23- حشر، آیه‏7.

24-اصول کافى،ج 2 ص 5 و 6.

25-بحارالانوار،ج 16 ص 266.

26-بحارالانوار،ج 16 ص 282 و 283.

27-اصول کافى ج 2 332 و 333.


[ جمعه 89/12/6 ] [ 8:37 صبح ] [ فاطمه ]

امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند:

"پارساترین مردم کسی است که در نزد شبهات (اموری که شخص حرمت یا حلیت آنها را نداند) توقف نماید (و به پیش نرود)؛ عابدترین مردم کسی است که واجبات را بر پا دارد؛ زاهدترین مردم کسی است که حرام را رها نماید؛ سختکوش‌ترین مردم کسی است که گناهان را ترک کند."(1)                                 

ابوالأدیان گوید: من خدمتکار امام حسن عسکری (علیه السلام) بودم و نامه‌های حضرت را به شهرها حمل می‌نمودم. در آن بیماری که امام یازدهم به دنبال آن به شهادت رسید بر آن حضرت وارد گشتم. (ظاهرا آن بیماری به علت خورانیدن زهر توسط معتمد عباسی به آن حضرت بود.) 

حضرت نامه‌هایی را به من دادند و فرمودند که اینها را به مدائن برسان. تو 14 روز حضور نخواهی داشت (سفر تو 14 روز طول خواهد کشید) و روز 15 به سامرا وارد می‌شوی و صدای شیون از خانه من می‌شنوی و من در آن هنگام بر روی مغسل قرار دارم (مرا در آن هنگام غسل می‌دهند). ابوالأدیان گوید: گفتم ای آقای من، امر امامت پس از شما با کیست؟ حضرت فرمود: کسی که جواب نامه های مرا از تو بخواهد. گفتم: بیشتر راهنمایی کنید، فرمودند: کسی که بر من نماز گزارد، او قائم پس از من است. گفتم: باز هم  بیشتر راهنمایی کنید. حضرت فرمود: کسی که از درون همیان خبر دهد، قائم پس از من است. هیبت امام عسکری (علیه السلام) مانع شد که من سؤال نمایم که منظور امام کدام همیان است. نامه‌ها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم.

همانگونه که امام به من فرموده بودند تا به سامرا بازگشتم، 15 روز گذشت. و در این هنگام مشاهده نمودم که  صدای ناله و شیون از خانه امام عسکری بلند است و پیکر مطهر امام را غسل می‌دهند و بر در خانه جعفر کذاب (برادر ناخلف امام عسکری (علیه السلام)) ایستاده است و مردم او را به خاطر شهادت امام عسکری (علیه السلام) تعزیت می‌دهند و به خاطر جانشینی ایشان، به او تهنیت گویند. ابو الادیان گوید: با خود گفتم که اگر این شخص فاسد زمام امامت مسلمین را بر عهده گیرد، همانا امامت باطل خواهد گشت.

در این هنگام شخصی خطاب به جعفر کذاب گفت که برادر شما را کفن نموده‌اند، پس برخیز و بر او نماز گزار. جعفر کذاب به همراه مردمی که اجتماع نموده بودند، به خانه وارد شد و بر بالای پیکر مطهر حضرت ایستاد تا نماز را اقامه نماید. هنگامی که می‌خواست تکبیر بگوید، ناگاه کودکی گندمگون، پیچیده موی و گشاده دندان جلو آمد و ردای او را گرفت و فرمود: ای عمو، عقب بایست، من برای نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم.

پس آن کودک بر امام یازدهم نماز گزارد و آن حضرت را کنار قبر مطهر امام هادی (علیه السلام) دفن نمود. سپس به من فرمود: ای بصری، جواب نامه‌هایی را که در نزد توست به من بده. من جوابها را به او دادم و در نزد خویش گفتم که 2 نشانه محقق شد. اما هنوز مسأله همیان باقی مانده است.

ما نشسته بودیم که فردی از جانب شهر قم آمد و به دنبال امام عسکری (علیه السلام) می‌گشت. هنگامی که از شهادت حضرت مطلع گشت، با راهنمایی عده‌ای به نزد جعفر کذاب رفت و گفت: در نزد ما نامه‌ها و مقداری پول است (که از جانب مردم برای امام عسکری (علیه السلام) آورده‌ایم) پس بگو این نامه‌ها از کیست و پول چه میزان است؟ جعفر خطاب به او گفت آیا از من توقع داری که غیب بدانم؟ در این هنگام خادمی وارد گشت و گفت در نزد شما نامه‌های فلان و فلان هست و مقدار پول نیز 1000 دینار است که 10 دینار آن آب طلا دارد. پس آنان نامه‌ها و پول را به او دادند و گفتند کسی که تو را فرستاده  امام پس از امام عسکری است ...

  

« برگرفته از کتاب منتخب الاثر، تالیف آیت الله العظمی صافی گلپایگانی »

و بدین ترتیب بود که بر طبق مشیت الهی، وجود مقدس امام عصر (عج) پس از پدر بزرگوار خویش، و در سنین کودکی همانند یحیی نبی (که بنا بر نص آیه قرآن در کودکی به رسالت رسید)، زمام امامت را از جانب خداوند بر عهده گرفتند.                                    

 8 ربیع‌الاول، سالروز شهادت

امام حسن بن علی العسکری (علیه السلام)

را به محضر مبارک امام عصر (عج) و سایر مسلمین تسلیت و تعزیت باد.


[ جمعه 89/12/6 ] [ 8:25 صبح ] [ فاطمه ]

5 ربیع الاول - وفات حضرت سکینه بنت الحسین(ع) - سال 117 هجرى قمرى

 

حضرت سکینه، دختر ابى عبدالله الحسین )ع( و رباب، دختر امرء القیس است. نام اصلى وى، " آمنه" یا " امیمه" بود و مادرش رباب او را به " سکینه" ملقّب ساخت.(1)

این بانوى شریف علوى در دامن مهرانگیز پدر ارجمندش حضرت امام حسین )ع( و مادر گرانمایه‏اش حضرت رباب )س( و عمه بزرگوارش حضرت زینب کبرى)س( پرورش یافت و از راهنمایى و تربیت ناب برادرش حضرت على بن الحسین)ع(، معروف به زین العابدین در ایّام امامت آن بزرگوار، بهره‏هاى وافر یافت.

وى از زنان خردمند و داناى عصر خویش بود. علاوه بر بهره‏مندى کامل از حُسن جمال، از فضایل معنوى مانند تعّبد، تدیّن و تقواى الهى برخوردار بود و در زمینه شعر، سخنورى و فصاحت بیان از ممتازان عصر و خانه وى، همیشه مجمع ادبا، شُعرا و سخن سرایان عرب بود.(2)

درباره تاریخ تولدش، اطلاع دقیقى در دست نیست. امّا وى در واقعه عاشورا، دخترى رشید و بالغ بود.

برخى از مورخان، وى را در واقعه کربلا، بین ده تا سیزده ساله خوانده‏اند. بنابراین تولدش باید میان سال‏هاى 47 تا50 قمرى باشد. او در مدینه و در اواخر عصر امامت حضرت امام حسن مجتبى )ع( دیده به جهان گشود.(3)

امام حسین )ع( به تمامى فرزندانش، از جمله سکینه، عشق و علاقه داشت و آنان را به خاطر برخوردارى از فضایل و کمالات نفسانى، بسیار دوست مى‏داشت.

روایت شد، که آن حضرت درباره سکینه و مادرش رباب و خانه‏اى که آن دو در آن زندگى مى‏کردند شعرى عاطفى سرود که ترجمه‏اش چنین است:

به جانت سوگند ! من به راستى خانه‏اى که سکینه و مادرش رباب در آن باشند، دوست دارم. من آن دو را دوست دارم و براى آنان دارایى‏ام را نثار مى‏کنم و هیچ ملامت‏گرى نمى‏تواند مرا در این کار سرزنش کند.(4)

آن حضرت، پس از واقعه کربلا، به مدت 57 سال زندگى کرد. در آغاز، تحت کفالت برادر بزرگوارش امام زین العابدین )ع( قرار داشت تا این که ازدواج نمود و به خانه همسرش نقل مکان کرد.

این بانوى مکرمه، بین 67 تا 70 سال زندگى کرد و سرانجام در کمال شرافت و عفت دار فانى را وداع گفت.

درباره در گذشت این بانوى بزرگ علوى، دو روایت نقل شده است: روایت نخست حاکى است که وى در پنجم ربیع الاوّل سال 117 هجرى قمرى و در عصر خلافت هشام بن عبدالملک و در حاکمیت خالد بن عبدالملک بن حارث، در مدینه بدرود حیات گفت و روایت دیگر مى‏گوید که وى در پنجم ربیع الاوّل سال 126 هجرى قمرى در مکه معظمه وفات یافت .(5)

به هر روى، در گذشت وى در پنجم ربیع الاوّل، مورد اتفاق تاریخ نگاران و سیره نویسان است. در همان سالى که حضرت سکینه )ع( وفات یافت، خواهرش حضرت فاطمه بنت الحسین )ع( نیز در مدینه بدرود حیات گفت. (6)


1- منتهى الآمال، ج 1، ص 462 و وفیات الاعیان، ج1، ص 379

2- اعلام النّساء، ج 2،ص 202

3- شام، سرزمین خاطره‏ها، ص 104

4- منتهى الآمال، ج 1، ص 463

5- شام، سرزمین خاطره‏ها، ص 107؛اعلام النسّاء، ج 2، ص 224؛ وفیات الاعیان، ج 1، ص 378

6- وقایع الایام، ص 206 و منتهى الآمال، ج 1، ص 463

 
 
پایگاه استاد حسین انصاریان

منبع: http://old.tebyan.net/H_Tebyan/Maaref/Taghvim.aspx?type=3&AId=211
 


[ جمعه 89/12/6 ] [ 8:16 صبح ] [ فاطمه ]

 

گروه انصار چه کسانی می‌باشند؟

این گروه عبارتند از مجموعه یاورانی که پس از ظهور به حمایت از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌شتابند و به سپاه آن حضرت ملحق می‌شوند. این عده، شامل همه افرادی می‌شود که با آغاز قیام حضرت، دسته دسته برای یاری ایشان به پا می‌خیزند، و دعوت امام علیه السلام را لبیک می‌گویند.

 

 این گروه، شامل سه دسته از نیروهایی هستند که به تدریج به سپاه حضرت می‌پیوندند :

دسته اول

کسانی هستند که در آغاز ظهور و اعلام خبر قیام حضرت در مکه، خود را به امام علیه السلام می‌رسانند و با ایشان بیعت می‌کنند. حضرت، پس از حضور و اعلام بیعت آنان، به قیام می‌پردازد و از مکه به سوی مدینه حرکت می‌کند.

دسته دوم

خیل عظیمی از مؤمنان و مشتاقانی هستند که با آغاز قیام حضرت، در میانه راه به سپاه امام مهدی علیه السلام می‌پیوندند و در رکاب او با دشمنان خدا می‌جنگند.

دسته سوم

نیروها و سپاهیانی‌اند که پس از قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، از جاهای دور و نزدیک با هدف مقابله با لشکریان سفیانی و حمایت و پشتیبانی از حضرت مهدی علیه السلام، به سوی او می‌شتابند و به سپاه حضرت می‌پیوندند.

گروه انصار

مراد از انصار ـ چنان که اشاره شد ـ مجموعه نیروهایی‌اند که در آستانه ظهور یا همزمان با ظهور امام مهدی علیه السلام از مناطق مختلف قیام می‌کنند و برای یاری حضرت و مقابله با دشمنان ایشان، به پا می‌خیزند. این نیروها، بعضاً دارای سازماندهی ویژه‌ای هستند که با انسجام خاص و تحت مدیریت افراد خاصی رهبری می‌شوند. اکنون به مهم‌ترین این نیروها اشاره می‌کنیم :

رزمندگان خراسان

بر اساس روایات، از نیروهایی که هنگام ظهور، به حمایت از قیام حضرت به پا می‌خیزند، سپاهیان خراسانند که از ایران سازماندهی می‌شوند. سپاه اهالی خراسان که در روایات ناظر به ایران آن زمان است و تا مناطق ماوراءالنهر را شامل می‌شود، پس از ظهور حضرت مهدی علیه السلام با پرچم‌های سیاه، به فرمانده‌ی سید خراسان برای بیعت و یاری امام مهدی علیه السلام حرکت می‌کنند.

این، هنگامی است که امام عصر علیه السلام از مدینه به سوی کوفه حرکت کرده است. سپاه خراسانی، میان راه به حضرت مهدی علیه السلام می‌پیوندند و تحت فرمان حضرت، برای جنگ با سفیانی راهی کوفه می‌شوند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است :هنگامی که مشاهده کردید پرچم‌های سیاه از سوی خراسان می‌آیند، با هر وسیله ممکن به سوی آن‌ها بشتابید؛ هر چند مجبور باشید برای این کار روی برف و یخ سینه خیز بروید؛ چرا که خلیفة الله مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میان آن پرچم‌ها حضور دارد. (مجلسی، ج 51، ص 82)).

سپاه شعیب بن صالح

از قیام‌هایی که در آستانه ظهور به وقوع می‌پیوندد، قیامی است که با فرماندهی چهره شاخصی به نام شعیب بن صالح برای مقابله با دشمنان امام مهدی علیه السلام و حمایت از حضرت صورت می‌گیرد.

مجاهد مردان یمنی

نهضت یمنی‌ها به فرماندهی شخصی که در روایات از وی با عنوان «یمانی» نام برده شده، یکی از رخدادهای مهم و تأثیرگذار هنگام ظهور است. این نهضت ـ که در روایات، یکی از نشانه‌ها و علائم حتمی ظهور یاد شده، بیش از همه مورد ستایش و تأکید قرار گرفته است.

مسأله قیام یمانی در آستانه ظهور حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف از نظر منبع شناسی، در منابع روایی شیعی منعکس شده و در منابع اهل سنت، روایاتی چند به صورت ناسازگار وجود دارد.

روایات موجود در منابع شیعی، وی را از جهات مختلفی توصیف کرده است.این روایات، اصل قیام یمانی را در هنگامی ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف، یک امر قطعی و مسلم می‌داند و تعداد این روایات نیز در حد استفاضه نقل شده است.

غیر از آنچه اشاره شد، گروه‌های دیگری نیز هستند که هنگام ظهور، برای یاری امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، از مناطق مختلف قیام می‌کنند و به لشکریان پیروز حضرت می‌پیوندند. این نیروها، از مناطق مختلفی مثل کوفه، شام، مصر و… به سوی حضرت به پا می‌خیزند.

در برخی روایات از این نیروها و مجموعه‌ها، با عناوینی همچون : «ابدال»، «نجبا» و «عصائب» یاد شده است. (مجلسی، ج 51 )

آنچه اشاره شد، صرفاً نمونه‌هایی از قیام عدالت‌خواهانه‌ای بود که بر اساس روایات در هنگامه ظهور برای حمایت از قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف رخ می‌دهند. البته این به معنای انحصار یاوران مهدی علیه السلام در هنگام ظهور در موارد ذکر شده نمی‌باشد.

 


[ پنج شنبه 89/12/5 ] [ 5:52 صبح ] [ فاطمه ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 154978