سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهونه خلقت

معجزه و کرامت به اذن خداوند سبحان از نشانه های ائمه معصومین (ع) است . نمود معجزات و کرامات ائمه اطهار(ع) از آغاز دوره امامت امام جواد(ع) به بعد در زندگی و سیره معصومین (ع) از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ چرا که محدودیت شدید ائمه در این دوره از سوی مخالفین و ظهور فرقه ها و نحله های گوناگون موجب گشت تا امام جواد (ع) و ائمه پس از او برای اثبات حقانیت و امامت خویش بیش از ائمه قبل، از قدرتی که خداوند سبحان در این خصوص به آنها عطا کرده بود استفاده کنند.



شفای چشم

محمد بن میمون می گوید : به همراه امام رضا(ع) در مکه بودم. به حضرت عرض کردم می خواهم به مدینه بروم, نامه ای برای ابی جعفر بنگار تا با خودم ببرم .امام رضا(ع) تبسمی کرد و نامه ای نوشت . به مدینه رفتم در حالیکه چشمهایم به دردی مبتلا بود . به درب خانه امام جواد (ع) رفتم, نامه را تحویل دادم . موفق غلام امام , گفت : سر نامه را بگشا و در پیش روی امام قرار ده . این کار را کردم.
آنگاه حضرت جواد (ع) فرمود : ای محمد وضعیت چشمت چگونه است ؟ عرض کردم یا بن رسول الله , همانگونه که مشاهده می فرمایید بیمار است و نورش رفته است .

حضرت جواد (ع) دستش را دراز کرد , بر چشمم کشید , بیناییم چون سالمترین زمانش گشت . دستها و پاهای حضرت را بوسیدم و در حالی بازگشتم که بینایی ام را بازیافته بودم و این در زمانی بود که سن حضرت کمتر از سه سال بود. (1)

 

آزادی از زندان

اباصلت می گوید : پس از دفن حضرت رضا(ع) , به دستور ماُمون یک سال زندانی شدم. پس از یک سال از تنگی زندان و شب نخوابی به ستوه آمدم ، دعا کردم و برای رهایی از زندان محمد(ص) و آل محمد (ص) متوسل شوم. از خداوند خواستم به برکت آل محمد (ص)در کار من گشایشی انجام دهد . هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که حضرت ابی جعفر(ع) نجات بخش گرفتاران عالم , وارد زندان شد و فرمود: ای اباصلت از تنگنای زندان بی تاب شده ای .عرض کردم به خدا سوگند سخت بی تابم .
فرمود: برخیز , دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. سپس دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد .نگهبانان در حالی که مرا نظاره می کردند , توان سخن گفتن با مرا نداشتند و از زندان خارج شدم . سپس حضرت فرمود : برو در امان خدا که هرگز نه دست مامون به تو می رسد و نه دست تو به مامون.

اباصلت می گوید : همانگونه که حضرت فرمود تا حال مامون را ندیده ام. (2)


خشک شدن دست نوازنده

محمد بن ریان نقل می کند : مامون برای رسیدن به هدفش (بدنام کردن حضرت امام جواد(ع) ) همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد(ع) به کار برد اما هیچ کدام از آنها برای وی سودی نداشت . به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (ع), صد کنیز زیبا را انتخاب کرد که هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند .مامون به کنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند .کنیزکان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نکرد .
در دربار مامون مردی به نام مخارق که ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود می نواخت وجود داشت . وی به مامون گفت من توان آنرا دارم که نقشه ات را - وادار کردن حضرت به لهو و لعب - عملی سازم . از اینرو در مقابل امام جواد (ع) نشست و شروع به خواندن آواز کرد. کسانی که در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامیکه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی کرد, امام جواد (ع) سر مبارک خود را متوجه او کرد و بر وی نهیب زد و فرمود: "اتق الله یا ذالعثنون " از خدا بترس ای ریش بلند . دست مخارق از حرکت ایستاد , عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.

روزی مامون از بلایی که بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال کرد . مخارق پاسخ داد چون امام جواد(ع) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد که دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت . (3)


شهادت عصا بر امامت

یحیی بن اکثم از علمای دربار عباسی می گوید : روزی برای زیارت قبر رسول خدا (ص) رفته بودم که امام جواد (ع) را دیدم, با او در خصوص مسائل گوناگونی مناظره کردم , همه را پاسخ داد. به او گفتم : خواستم از شما چیزی بپرسم اما شرم دارم از پرسش.

امام فرمودند : بدون آنکه سئوالت را بپرسی من پاسخ آنرا می دهم . تو میخواهی بپرسی امام کیست ؟

گفتم : آری به خدا سوگند همین است ؟!

فرمود: منم

گفتم: بر این مدعا نشانه و حجتی دارید ؟ در این لحظه عصایی که در دست امام بود به سخن آمد و گفت : " اّنه مولایی امام هذا الزمان و هو الحجة "همانا مولای من حجت خداوامام این زمان است. (4)

میوه دادن درخت سدر

شیخ مفید در ارشاد نقل می کند : زمانی که حضرت جواد (ع) با همسرش ام الفضل از بغداد به مدینه مراجعت کرد, به کوفه که رسید مردم او را مشایعت کردند , هنگام غروب در خانه مسیب فرود آمد و به مسجد وارد شد .

در صحن مسجد درخت سدری قرار داشت که هنوز میوه آن به بار ننشسته بود, امام کوزه آبی خواست و در پای آن درخت سدر وضو گرفت و نماز مغرب را با مردم اقامه کرد .امام در رکعت نخست سوره حمد و اذا جاءنصرالله و در رکعت دوم حمد و قل هو الله را خواند. پیش از رکوع قنوت گرفت. پس ازخواندن رکعت سوم تشهد و سلام داد . پس از نماز مدتی در حال نشسته مشغول تعقیبات و ذکر شد, سپس بلند شد و چهار رکعت نماز نافله مغرب را به جای آورد و تعقیب خواند و دو سجده شکر به جای آورد و ازمسجد خارج شد. امام جواد(ع) هنگامی که به کنار درخت سدر رسید, مردم متوجه شدند که آن درخت به بار نشسته و میوه داده است. از این جریان شگفت زده شدند و از میوه آن خوردند در حالی که میوه های سدر هسته نداشت آنگاه حضرت را برای وداع بدرقه کردند. (5) ادامه مطلب...

[ جمعه 89/8/14 ] [ 6:27 صبح ] [ فاطمه ]

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سال دهم هجرت از سوی خداوند متعال مأمور شد که در مناسک حج شرکت کند و انحرافاتی را که در این تکلیف باشکوه عبادی سیاسی اجتماعی اسلام در طول تاریخ پیش آمده بود، به مردم گوشزد کند.
به دنبال این مأموریت الهی، در
ماه ذی القعده سال دهم دستور داد که در شهر مدینه و میان قبایل اعلان کنند که رسول خدا عازم خانه خداست.

به دنبال این فراخوان عمومی هزاران نفر آمادگی خود را برای همراهی با پیامبر و حضور در مراسم حج اعلان کردند.
پیامبر
ابودجانه را جانشین خود در مکه قرار داد و در حالی که بیش از 60 شتر برای قربانی همراه داشت، به سوی مکه حرکت کرد. هنگامی که به ذوالحلیفه رسید، با پوشیدن دو پارچه ساده از مسجد شجره محرم شد و لبیک‌گویان از باب بنی شیبه وارد مسجدالحرام شد؛ در حالی که خدا را حمد و ثنا می‌گفت و به حضرت ابراهیم علیه السلام درود می‌فرستاد.

آن‌گاه در برابر
حجرالاسود ایستاد و آن را استلام کرد و هفت بار دور خانه خدا طواف کرد. سپس پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند و پس از نماز، سعی میان صفا و مروه را انجام داد. بعد رو به زائران کرد و فرمود:« هر کس همراه خود قربانی نیاورده، از احرام خارج شود و تمام محرمات احرام پس از تقصیر (کوتاه کردن موی و یا گرفتن ناخن) بر او حلال می‌شود؛ ولی هر کس همراه خود قربانی آورده باید در احرام باقی بماند تا لحظه‌ای که قربانی خود را در منی ذبح کند.»


علی علیه السلام نیز از یمن در حالی که تعدادی قربانی همراه داشت به همراه جمعی از نیروهای اسلام خود را به مکه رساند و پیامبر از دیدن او بسیار خوشحال شد. پیامبر اکرم تا روز هشتم ذی الحجه درون خیمه‌ای که در بیرون مکه افراشته شده بود، اقامت کرد و آن‌گاه در روز هشتم ذی الحجه به سوی عرفات حرکت کرد و تا طلوع آفتاب روز نهم در منی ماند.
سپس بر شتر خود سوار شد و سواره به سمت
عرفات حرکت کرد و در منطقه‌ای به نام نمره در حالی که بر روی شتر سوار بود سخنان تاریخی خود را ایراد کرد. رسول خدا تا غروب روز نهم در عرفه ماند و قسمتی از شب دهم را در مزدلفه ماند و در فاصله طلوع فجر و آفتاب در مشعر به سر برد و روز عید قربان رهسپار سرزمین منی شد و مراسم رمی جمره و قربانی و تقصیر را به جا آورد و برای ادامه مناسک حج به سوی مکه حرکت کرد.

به این ترتیب پیامبر در این سفر که آخرین حج او بود و به «حجه الوداع» معروف شد، تمام اعمال مراسم حج را به مردم آموخت. به این آخرین حج پیامبر «حج بلاغ» و «حج اسلام» نیز گفته می‌شود.


[ جمعه 89/8/14 ] [ 6:4 صبح ] [ فاطمه ]
13 آبان روز تسخیر لانه جاسوسی
13 آبان در تاریخ انقلاب اسلامی ایران همواره روز تقابل حق و باطل بوده است. دقیقا به همین دلیل یکسال پس از شهادت دانش آموزان در دانشگاه و درست در سالروز 13 آبان 58 ایران اسلامی شاهد جلوه دیگری از این رویارویی میان جبهه حق علیه باطل بود. در این روز به یکباره به حیات سیاسی مملو از خباثت امریکا و عملکرد سازمان جهنمی سیا در ایران خاتمه داده شد و مزدورانی که پس از پیروزی انقلاب دائماً به فتنه انگیزی و ماجراجویی علیه نهضت اسلامی ایران مشغول بودند به گروگان گرفته شدند و لانه پر از فساد و جاسوسی آنان که به اشتباه (سفارت) لقب گرفته بود،‌ تعطیل گردید.
اشغال لانه جاسوسی امریکا در تهران و گروگانگیری جاسوسان دیپلمات نمای کاخ سفید، تنها یک حادثه سیاسی در حد تعطیل شدن سفارتخانه یک کشور در کشور دیگر نبوده و بلکه آغاز تحول عمیقی بود که در خاورمیانه و در سطح جهان در جهت عریان ساختن ماهیت پنهان شده زمامداران واشنگتن و گردانندگان سیاست خارجی امریکا به وقوع پیوسته بود.

آیینه انقلاب
سیزده آبان از خاطره انگیزترین روزهای انقلاب شکوهمند اسلامی است. شاید تاریخ معاصر ما روزی بدین اهمیت و بزرگی کمتر به یاد داشته باشید.
سیزدهم آبان زادروز انقلابی بزرگتر سالگشت تبعید بینانگذار جمهوری اسلامی و روز دانش آموز است. هر یک از این مناسبتها خودکافی است که نظرها را به خود برگرداند و دیده ها را خیره کند.

روز دانش آموز است زیرا بیست و یک سال پیش در چنین روزی دانش آموزان انقلابی توانستند گوهر دانش و آموزندگی را در آیینه حماسه و دلیری بتابانند و غبار خودباختگی را از سیمای مدرسه بروبند. راه از مدرسه تا خیابان را چنان پیمودند که رزمندگان بی باک جبهه ها را در می نوردند و در برابر آهنگهای آتشبار ستم چنان صف آرایی کردند که کوهها بر فراز دشتهای تفتیده کویری آشیانه فساد و لانه جاسوسان را سیزدهم آبان از هم گسیخت. بیست سال پیش دانشگاهیان دین باور به پیروی از امام نور دیواره های نفاق و خیانت را فرو ریختند و شمعی فروزانتر از شمع نخست در میانه جنگ و کاراز افروختند.
سیزدهم آبان شاهد وداع امت با امام خود برای سالیانی چند بود. آن روز را سیزدهم آبان بخوبی در یاد دارد. خادمان بیمزد و منت بیگانگان به گرد خانه ای جمع آمدند که آشناترین نام را برای دلسوختگان اسلامی داشت و شیداترین نغمه ها را در گوش انسانهای مومن زمزمه کرده بود. خمینی (ره) را در ازدحام آهن و پولاد تا بیرون از مرزهای جغرافیای ایران دور کردند اما مرام و نام خمینی را برای همیشه در دل مرد و زن و مسلمان ایرانی جاودانه کردند

[ جمعه 89/8/14 ] [ 5:53 صبح ] [ فاطمه ]

ولادت حضرت ابراهیم علیه السلام

ولادت پیامبران و برخی از اولیاء تحت شرایط خاص بوده است.در منابع تاریخی آمده است که پادشاهی در زادگاه ابراهیم حکمرانی می‌کرد، به نام نمرود و در عصر او علم نجوم از پیشرفت قابل توجهی برخوردار بوده، به طوری که منجمین از موقعیت ستارگان حوادث و پیشامدهای آینده را پیشگوئی می‌نمودند و آن را در اختیار پادشاهان عصر خود قرار می‌دادند و بر اساس آن علم برنامه‌ریزی و تدبیر امور می‌نمودند و آنان برای حفظ تاج و تخت خود اقدامات لازم را انجام می‌دادند. منجمین درباره نمرود در راستای این اهداف به نمرود خبر دادند که در این سرزمین فرزندی متولد می‌شود که قدرت تو را مورد مخاطره قرار می‌دهد، بدین صورت تولد ابراهیم، به عنوان یکی از خطرات تهدید کننده برای حکومت طاغوت زمان (نمرود) مطرح شد.

لذا وقتی که زمان ولادت ابراهیم نزدیک شد، ستاره شناسان خطر ولادت او را به نمرود گوشزد نمودند، بعد از مدتی، زمان موعود فرارسید. لذا نمرود دستور داد تمام زنان باردار که در آن زمان بچه‌دار می‌شوند تحت نظر باشند و فرزند متولد شده آن سال همه قتل عام شدند و در کودکی سرشان بریده شود. امّا آثار حاملگی در مادر ابراهیم مخفی بود. لذا مادر او تحت نظر نبود، وقتی آثار وضع حمل و تولد ابراهیم را مادرش احساس کرد و درد زایمان و آثار و علائم ولادت ظاهر گشت. برای جلوگیری از کشته شدن فرزندش و به الهام خداوند از شهر بیرون رفت و در خارج شهر به کوه‌های اطراف پناهنده شد و در یک غاری مأوی گزید. مادر ابراهیم بعد از تولد فرزندش در غار از آنجا خارج شد و به سرعت سوی منزل خود رفت، تا کسی از تولد فرزند او آگاهی نیابد. در غار از بیرون به امر خداوند بسته شد و ابراهیم انگشت ابهام خود را می‌مکید و روزی او را خداوند به آن وسیله تأمین می‌نمود، تا اینکه ابراهیم به سن نوجوانی رسید.
آذر که پدرخوانده یا عموی ابراهیم بود از مادر ابراهیم می‌پرسید و او جواب داد که بچه‌ای متولد شد و مرد. در هر صورت ولادت او به جهت اقتضای زمان کاملاً در مخفیگاه و در خفاء و پنهانی بوده است.تمام مورخان درباره مخفی بودن ولادت حضرت ابراهیم اتفاق نظر دارند، درباره محل تولد آن حضرت و شهر و زادگاه آن حضرت نیز اختلاف جزئی وجود دارد امّا منطقه‌ای که ولادت آن حضرت در آن بوده است قطعاً خاورمیانه که منطقه جغرافیایی فعلی یا قسمتی از خاک ترکیه و عراق و یا سوریه و فلسطین بوده است. چنان که ذکر شد در ترکیه غاری است که مشهور شده محل ولادت ابراهیم می‌باشد، درباره پیشرفت حیرت‌آور علم ستاره شناسی از اسناد و مدارک تاریخی بر می‌آید که در منطقه بین النهرین کلانیان و اهل بین النهرین و تمدن‌های این منطقه درباره علم ستاره‌شناسی بسیار برجسته بودند. از این آثار نیز می‌توان استنباط کرد که محل تولد ابراهیم در همین منطقه بوده است. و نام پادشاه و حاکم معاصر ابراهیم  نیز غالباً نمرود گفته شده است.

برخى از تاریخنگاران نوشته اند که فاصله میان فوت حضرت آدم(علیه السلام) تا ولادت حضرت نوح(علیه السلام) 126 سال و فاصله بین ولادت حضرت نوح و ولادت حضرت ابراهیم(علیهما السلام) 890 سال بوده است. بنابر این، تولّد حضرت ابراهیم(علیه السلام) شصت سال پیش از در گذشت حضرت نوح(علیه السلام) بوده است; زیرا عمر حضرت نوح 950 سال بوده و طوفان، آنگونه که در تورات آمده، در سال 601 بعد از تولّد حضرت نوح بوده است. ساختمان کعبه به وسیله ابراهیم(علیه السلام)، به هنگام بیست سالگى اسماعیل انجام یافته است. بنابراین فاصله میان طوفان و ولادت حضرت ابراهیم(علیه السلام) 290 سال و بین طوفان و ساختمان کعبه از سوى ابراهیم(علیه السلام) حدود چهارصد سال بوده است. پس باید گفت که حضرت ابراهیم(علیه السلام)به هنگام بناى کعبه، یکصد و ده سال سن داشته است.در شرح کتاب «زاد المسلم فیما اتفق علیه البخارى و مسلم» (ج2، ص158) چنین آمده است:ابن هشام گوید: بینحضرتنوح وابراهیم(علیهما السلام)،پیامبرى جزهودوصالح(علیهما السلام)نبوده است و بین ابراهیم و هود 630 سال و بین نوح و ابراهیم 1143 سال فاصله وجود داشته است.

«ثعالبى» نیز گفته است فاصله میان ولادت ابراهیم و طوفان نوح 1263 سال بوده که این، 3337 سال پس از خلقت آدم بوده است. ولادت ابراهیم(علیه السلام)در دوران «نمرود بن کنعان» بوده و اما در محل ولادت او، اختلاف نظر وجود دارد:«ابن عباس» محل ولادت حضرت ابراهیم را، بابل از سرزمینهاى «سواد»، شهر نمرود، دانسته است.«مجاهد» آن را در «کوثی» یکى از نواحى کوفه می داند.«عکرمه» محل تولد آن حضرت را در «سوس» و «سدی» بین بصره و کوفه دانسته و «ربیع بن انس» در «کسکر» مىداند که پس از آن پدرش او را به کوثى منتقل نموده است.«وهب» تولد ابراهیم(علیه السلام) را در «حران» دانسته، لیکن باید گفت که محل تولد نخستین، بیشتر صحیح به نظر می رسد.


[ جمعه 89/8/14 ] [ 5:48 صبح ] [ فاطمه ]
 

ویژگی ها

روز بیست و پنجم ذیقعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. در شب این روز نیز بر اساس روایتی از امام هشتم علیه السلام حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهماالسلام به دنیا آمده اند. همچنین این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود(عج) معرفی شده است. نیز روز دحوالارض، جزء چهار روز معروفی است که روزه آن پاداش فراوان داشته و ثواب هفتاد سال روزه گرفتن دارد.

معنای دحوالارض

«دَحو» به معنای گسترش است و بعضی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده اند. منظور از دحوالارض (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود. این آب ها، به تدریج در گودال های زمین جای گرفتند و خشکی ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده تر شدند. از طرف دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی ها یا شیب های تند و غیرقابل سکونت بود. بعدها باران های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره ها گستردند. اندک اندک زمین هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان و کشت و زرع به وجود آمد. مجموع این گسترده شدن، «دَحو الارض» نام گذاری می شود.

برنامه های معنوی

زمین، گاهواره زندگی انسان و تمام موجوداتِ زنده است، که با تمام کوه ها، دریاها، درّه ها، جنگل ها، چشمه ها، رودخانه ها، معادن و منابع گران بهایش، نشانه ای از نشانه های آفریدگار به شمار می آید که آن را گسترانیده است. روز دحوالارض ـ روز گسترش زمین ـ روز بسیار مبارکی است و آداب و اعمال ویژه ای دارد؛ از جمله:

1. روزه داشتن که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد.

2. احیا و شب زنده داری شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است.

3. ذکر و دعا.

4. انجام غسل به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن.

دحوالارض در قرآن

در قرآن کریم به دحوالارض اشاره شده است. خداوند در آیه 30 سوره نازعات می فرماید: «و زمین را بعد از آن (آفرینش آسمان و زمین) گسترش داد». بر اساس نظر بیشتر مفسران، منظور از «دَحیها» در این آیه، همان دحوالارض است.

دعای روز دحوالأرض

یکی از برنامه های پیشنهادی در روز مبارک گسترده شدن زمین، خواندن دعای ویژه این روز است. در بخشی از این دعا، به مسئله دحوالأرض چنین اشاره شده است: «ای خدایی که خانه کعبه را گسترانیدی و دانه را شکافتی و سختی را برطرف ساختی، از تو می خواهم در این روز از روزهایت که حق آن را بزرگ نمودی، هر گرفتاری و مشکلی را برطرف سازی».


[ جمعه 89/8/14 ] [ 5:39 صبح ] [ فاطمه ]

اشاره

آسمانیان، تماشاگر ستاره های نورانی و درخشان زمین اند. همان گونه که ستاره های آسمان بر اهل زمین جلوه گری می کنند، انسان هایی نیز روی کره خاکی، همانند ستاره، اهل آسمان را به تسبیح خداوند واداشته، آنان را از اعتراض به آفرینش انسان شرمسار می کنند. خداوند نیز بر آنان مباهات کرده، بر آفرینش چنین خلیفه ای در زمین افتخار می کند. یکی از این ستاره های به ظاهر کوچک، ولی بسیار پر نور و حیرت انگیز، شهید نوجوان، محمدحسین فهمیده است که نامش نامیرا و یادش تا ابدیت جاودانه است؛ نوجوانی که همه هستی خود را در راه خدا هدیه کرد.

اسوه

نیاز به الگو و اسوه، نیازی سازنده در انسان است. خداوند نیز الگوپذیری را در وجود انسان به ودیعه گذاشته و پیامبر خویش را به عنوان «اسوه حسنه» معرفی کرده و ما را به پیروی از او فرا خوانده است. صحنه انقلاب اسلامی نیز همانند تاریخ صدر اسلام و میدان کربلا، اسوه ساز است. شهدای نوجوان و در رأس آنها شهید فهمیده نیز الگوی نوجوانان ایران اسلامی هستند و پیوسته بر گوش آنان زمزمه می کنند که نوجوان نیز می تواند وارد میدان عشق شود و حتی به مقام رهبری برسد. سلام بر فهمیده و پیروان راستین اش.

طلوعی زیبا در شهر ستاره ها

شانزدهم اردیبهشت سال 1346 در روستای «سراجه» از روستاهای شهر مقدس قم، صدای گریه نوزادی شنیده می شود. نوزاد بوی بهشت می دهد و نور شهادت بر پیشانی دارد. او که محمدحسین نام یافت، حدود نه سال در جوار کریمه اهل بیت، حضرت معصومه علیهاالسلام دوران رشد جسمی و تکامل عقیدتی را طی کرد و در سال 1357 به همراه خانواده اش در شهر کرج سکنی گزید.

تربیت قرآنی

تربیت فرزندان بر اساس آموزه های دین اسلام، بزرگ ترین وظیفه پدر و مادر است. ریشه دار بودن دین و مذهب در خانواده و رشد انسان در محیطی پاک و معنوی، تأثیر انکارناپذیری در سرنوشت افراد دارد. بی شک متدین بودن خانواده محمدحسین فهمیده و رشد او در شهر مقدس قم در ساخته شدن ستون های ایثار و شهادت در نهاد وی بی تأثیر نبوده است.

در سنگر علم

انسان های موفق در هر سنگری وظیفه خویش را به خوبی انجام می دهند. شهید فهمیده نیز در سنگر علم، بسیار موفق بود. او پیش از ورود به مدرسه، خواندن و نوشتن را آموخته بود و در درس خواندن و مطالعه، جدیت خاصی از خود نشان می داد. محمدحسین تکالیفش را به تنهایی و به بهترین صورت انجام می داد و به جز کتاب های درسی، کتاب های غیر درسی فراوانی نیز می خواند.

در سنگر کار

خانواده شهید فهمیده همانند بسیاری از مردم، درآمد کمی داشتند. پدر او مدتی به شغل رانندگی مشغول بود. در چنین اوضاعی، محمدحسین برای این که عصای دست پدر باشد با آنکه حدود ده سال بیشتر نداشت، به کار مشغول شد. او موانع و مشکلات سر راه را با صبر پشت سر می گذاشت و همچون کوهی محکم آنها را به زانو در می آورد.

در سنگر عبادت و اخلاق

با آنکه محمدحسین فهمیده به سن تکلیف نرسیده بود، ولی نسبت به مسائل دینی بسیار حساس بود. رفتن به مسجد، نماز خواندن و تلاوت قرآن از برنامه های همیشگی او بود. او در مراسم عبادی سیاسی نماز جمعه نیز شرکت می کرد. محمدحسین بسیار مؤدب و منظم بود و از دروغ و ناسزا بیزار بود. او براستی نمونه ای از یک نوجوان مسلمان بود.

در سنگر جهاد و مبارزه

شهید فهمیده به نیروهای حزب اللهی و انقلابی علاقه خاصی داشت. چنان که پیش از انقلاب، با آنکه یازده سال بیشتر نداشت، در صحنه های مبارزه علیه رژیم ستمگر پهلوی حاضر می شد و به پخش اعلامیه می پرداخت. پس از انقلاب نیز، در مهرماه سال 1359 بنا به وظیفه، قلم را زمین نهاد واسلحه بر دوش گرفت. وقتی به خرمشهر رسید، به سبب سن کم، از حضور او در خط مقدم جلوگیری کردند، ولی پس از چند روز، توانست با غنیمت گرفتن لباس و اسلحه چند عراقی، لیاقت خود را به فرمانده نشان دهد و وارد خط مقدم نبرد شود. آری! او بزرگ فاتح میدان رزم و مبارزه بود.

شهادت ققنوس

هشتم آبان ماه سال 1359؛ در خرمشهر آنچه به گوش می رسد صدای تیر و توپ و موسیقی گوش خراش حرکت تانک ها است. خانه ها ویران شده و شهر تقریبا به اشغال بعثی های مزدور درآمده است. سپاه زرهی دشمن فاتحانه و با غرور تمامْ خانه به خانه، خیابان به خیابان و محله به محله شهر را طی می کنند. حلقه محاصره تنگ تر و تنگ تر می شود. چه باید کرد؟ محمد حسین فهمیده، بسیجی نوجوان به دنبال چاره است. به این می اندیشد که شهادت من موجب نجات شهر است. تنها سلاح او چند عدد نارنجک است که بر کمر بسته. مجاهد کوچک، نارنجکی در دست گرفته به تانک پیشرو حمله می کند. صدای انفجار تانک، ترسی بر قلب ناپاک بعثی ها انداخته، آنان را به عقب نشینی مجبور می کند. ققنوس سوخته است و از حرارت وجودش نه یک ققنوس بلکه صدها ققنوس جان گرفته اند. آنان پیروان فهمیده هستند که هر جا احساس وظیفه کنند، در هر سنگری فاتح اند.

بسیج دانش آموزی، یادگار فهمیده

سالروز شهادت دانش آموز بسیجی، محمدحسین فهمیده از چنان ارزش و اهمیتی برخوردار است که «روز نوجوان» و «سالروز تشکیل بسیج دانش آموزی» نامیده شده است.

با بررسی نقش دانش آموزان بسیجی در جنگ و صلح، نیروی مقاومت بسیج سپاه پاسداران با همکاری وزارت آموزش و پرورش، به منظور تربیت فهمیده ها و گسترش فرهنگ بسیج در مدارس، پیروان ا و را جذب و سازمان دهی کرده و سازمانی به نام «بسیج دانش آموزی» تشکیل دادند که در تمام مدارس کشور فعالیت چشم گیری دارد.

بسیج، مدرسه عشق

بسیج، مدرسه است. کلاس درسی است که استادان آن فهمیده ها و دیگر شهدا هستند. آنان درس نورانیت و اقتدا به سالار شهیدان را می آموزند. استادانی که خود، همه این درس ها را خوانده و عمل کرده اند وره صد ساله را یک شبه پشت سر گذاشته اند. آنان الفبای ایثار و شهادت می آموزند. انسان را از خواب نوشین بامداد رحیل بیدار می کنند. درس خودشناسی و خداشناسی می دهند وانسان را عاشق خدایش می کنند تا جایی که مرغ روحش قفس تن را شکسته، تا خدا اوج می گیرد. بسیج مدرسه عشق و کلاس فهمیدن و پرواز کردن است.

بسیج، سدی در برابر دشمن

شاکله وجودی انسان در دوران نوجوانی شکل می یابد. در آموزه های دین نیز توجه خاصی به دوران نوجوانی و جوانی شده و بهترین زمان تربیت دوره نوجوانی معرفی شده است. امامان معصوم علیهم السلام ، والدین را به تربیت فرزندان از سنین هفت تا چهارده سال تشویق کرده اند. دشمن نیز این مسئله را فهمیده است. از این رو، بیشترین تلاش و سرمایه گذاری خویش را برای به انحراف کشاندن این قشر حساس به کار بسته و با هزینه کردن میلیاردها دلار به زعم خویش می خواهد یوغ اسارت نفس را بر گردن آنان نهد. یکی از بزرگترین اهداف دشمن، جدا کردن نوجوانان و جوانان از فرهنگ ایثار و شهادت است. از این رو، بسیج را هدف قرار داده است؛ زیرا بسیج پایگاه آمادگی برای شهادت و پاره کردن زنجیر اسارت نفس است.


[ جمعه 89/8/14 ] [ 5:28 صبح ] [ فاطمه ]

قصه شتری که به حرم پناه آورد

 

شاید چندین مرتبه از زبان ریش سفیدان اطرافتان، قصه شتری را شنیده باشید که از دست سلاخان گریخت و به حرم امام هشتم علیه السلام پناه آورد و پای پنجره فولاد گریست.

حاج نصر الله حسین زاده صاحب همان شتر است که اینک دربان کشیک پنجم آستان قدس رضوی می‌باشد. از آنجا که ماجرای آن شتر پناهنده و چند و چون پس از آن به نظر ما جالب آمد، خاطرات ایشان را بیان می‌کنیم. حاج نصرالله اینطور آغاز می‌کند:

از قهرمانان و پیش کسوتان ورزشی کشتی هستم که شغل اصلی‌ام دامپروری است . 26 سال بیش دوازده شتر را که از کشور افغانستان به ایران آورده بودند، برای کشتارگاه خریداری کرده همان روز با چند تن دیگر شروع کردیم به علامت گذاری روی شترها اما وقتی به آخرین آنها که بسیار فربه و چاق هم بود رسیدیم، به دلیل نا آرامی او موفق به گذاشتن علامت نشدیم .

صبح روز بعد همین شتر را همراه با سه تای دیگر به کشتارگاه فرستادیم . آنجا دو تا را کشتند و دو تای دیگر از سلاخ خانه به طرف پنجره پایین خیابان گریختند. سر پنجره یکی از آنها به سمت خیابان نخ‌ریسی و دیگری به سوی حرم مطهر حرکت کرد. حاج سید حسینی یکی از دربانان صحن عتیق می‌گفت: هنگامی که شتر وارد حرم شد، با قدم‌های آهسته گام برداشت. سه دور اطراف سقاخانه چرخید و بعد رفت و به آرامی جلوی پنجره فولاد زانو زد و پس از سر و صدای زیاد چنان اشک ریخت که از یک شتر بعید می‌نمود .

وقتی همان دربان، شالی سبز بر گردن شتر انداخت و به دنبال خود کشانید، شتر مانند آهویی رام شده با او همراه شد و مردم هم گروه گروه به دنبالش رفتند .

از این قضیه که آگاه شدم شتر را به حال خود رها کردم. دوازده روز گذشت تا این که رئیس تشریفات آن زمان مرا احضار کرد و خواست بداند در مقابل شتر چه تقاضایی دارم . من هم به جای پول یا شتری دیگر، فقط درخواست حکم خدامی حرم مطهر را کردم . رئیس تشریفات هم تلفنی جریان را برای نایب التولیه بازگو کرد. او هم گفت: ساعت دوازده روز بعد به دفترش بروم . فردای آن روز راس همان ساعت نزد حسن زاهدی که آن موقع استاندار بود، رفتم و او پس از سؤال و جواب درباره شغل و میزان ارادتم نسبت به ائمه، قول ارایه حکم خدامی را به من داد . یادم هست آنقدر از این قول او خوشحال شدم که دیگر نفهمیدم پس، از آنچه گفت تشکر کردم و تقاضای خودم را نوشتم و به دفتردار دادم، او با خشونت گفت: چه کسی به تو اجازه داده چنین تقاضایی بنویسی؟ هنگامی که جریان را به او گفتم تقاضایم را داخل کشوی میزش گذاشت و گفت روز بعد مراجعه کنم . فردای آن روز که رفتم با تعجب دیدم برگه او را استاندار امضاء کرده است و نامم نیز در دفتر ثبت شده است . پس از ارایه مدارک به کارگزینی، گفتند: بروم و چهل روز دیگر مراجعه کنم .

خدا می‌داند در این مدت در دلم چه گذشت . بالاخره پس از پایان چهل روز به اداره آستانه رفتم، آنجا مرا به ارباب ارجاع دادند .

هنگامی که سراغ وی رفتم گفتند: ارباب جلسه دارد. بنابراین مجبور شدم برگردم و داخل ماشین منتظر بمانم . برای گذراندن وقت، رادیو را روشن کردم . یک باره رادیو اعلام کرد به جای زاهدی، ولیان به استانداری منصوب شده است . همان موقع به شدت از اتفاقی که در حال وقوع بود ناامید شدم . با خود تصور کردم حتما استاندار جدید تمام تصمیمات استاندار قدیم را لغو می‌کند و به هر حال کار را از دست رفته دیدم . خیلی ناراحت شدم و رفتم سر چهارراه نادری (چهارراه شهدا) ، رو به امام رضا علیه السلام ایستادم و گفتم: آقاجان این حکمی بود که شما توسط شتر به من عنایت کردی. اما حالا دارد از دست می‌رود. خودت دوباره نظری کن تا درست شود. بعد به طرف میدان شهدا، کوچه حسین باشی که مغازه داشتم حرکت کردم . وقتی به مغازه رسیدم . کارگرمان نامه‌ای سربسته به من داد .

پرسیدم: این چیست؟

گفت: از آستانه آورده‌اند .

نامه را گرفتم ، به حرم رفتم و بسیار دعا کردم و سپاس گفتم .

شش ماه از خدامی گذشت که همان مامور آورنده نامه مرا دید و گفت: حاجی! قدر این حکم را بدان چون زمانی امضا شد که زاهدی دفتر کارش را ترک کرد تا به تهران برود . حتی رفت و به قصد فرودگاه داخل ماشین هم نشست . اما یک مرتبه پیاده شد، به دفتر کارش برگشت و دو نامه را امضاء کرد که یکی از آنها همین حکم شما بود .

ـ آقای حسین زاده بالاخره مسؤولان آستان قدس با آن شتر چه کردند؟

او را به مزرعه نمونه آستان قدس بردند و حدود ده سال همانجا از او نگهداری نمودند . بعد هم قرار شد شتر را به طبس ببرند و آنقدر مواظبتش کنند تا به مرگ طبیعی بمیرد. ولی چنان این موضوع روی مردم اثر گذاشت که حتی درباره آن شتر، شعرا از جمله دکتر قاسم رسا و همچنین مداحان، سروده‌های زیبایی خواندند .


ـ طی 25 سال خدمتتان آیا تاکنون شاهد کرامات دیگری هم از جانب امام رضا علیه السلام بوده‌اید؟

بله . البته باید بگویم که هر چه دارم ، از عنایات آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام است و تا کنون هم هر چیزی از ایشان خواسته‌ام اجابت فرموده‌اند. یادم هست یک شب حرم را برای شستشو خلوت کرده بودند . من هم در امر نظافت شرکت داشتم پس از اتمام کار هنگامی که می‌خواستم از پایین پای حضرت خارج شوم رو به ضریح ایستادم و گفتم : یا امام رضا علیه السلام ! خودت می‌دانی چقدر آرزوی زیارت قبر جدت حضرت امام حسین علیه السلام را دارم . اکنون که راه بسته است، خودت راه را باز کن و مرا به آرزویم برسان . بعد هم با همان زبان حال خارج شدم . مدتی گذشت این که مسابقات کشتی آغاز شد و بنده را هم دعوت کردند تا به عنوان داور حضورداشته باشم . پس از آن هم ابلاغ نمودند که برای ادامه مسابقات می‌توانید از بین دو کشور ترکیه و عراق یکی را انتخاب کنید . من هم بدون تامل ترکیه را برگزیدم. بعد از گذشت مدت کوتاهی یادم آمد، از امام رضا علیه السلام تقاضای زیارت قبر امام حسین علیه السلام را کرده‌ام . برگشتم و درخواستم را تغییر دادم و گفتم بنویسید من به عراق می‌روم . بالاخره همان سال موفق شدم به آرزوی دیرینه‌ام برسم و این یکی از بهترین خاطراتم در زمینه برخورداری از عنایات امام رضا علیه السلام بود . 

ـ آیا تاکنون خودتان هم وسیله‌ای برای قبول خواسته‌های زوار شده‌اید؟

یک روز برای صرف غذا به مهمانخانه حضرت رفتم . پیش از خوردن غذا، فکر کردم بهتر است امروز غذایم را به یکی از زوار بدهم . بنابراین آن را برداشتم و از مهمانخانه خارج شدم . از زائران زیادی گذشتم و وارد صحن آزادی شدم . کنار یکی از غرفه‌ها چشمم به مرد جوانی افتاد که همسر و فرزندش را همراهی می‌کرد.

جلو رفتم و پس از عرض سلام غذای حضرت را به عنوان تبرک به آنها دادم مرد جوان با تعجب پرسید: حاج آقا! چرا این غذا را به من می‌دهی؟

گفتم: مگر اشکالی دارد؟ این غذای متبرک حضرت است و من هم نیت کرده‌ام امروز خوراک خودم را به یک زائر بدهم .

مرد گفت: پس بگذارید جریانی را برای شما تعریف کنم .

سالهاست به مشهد مقدس مشرف می‌شوم و شاهد پذیرایی هزاران زائر در مهمانسرای حضرت هستم . اما متاسفانه تاکنون قسمت خودم و خانواده‌ام نشده است . به همین خاطر قبل از آمدن شما رو به امام هشتم علیه السلام گفتم: یا امام رضا علیه السلام خودت می‌دانی سالهاست آرزوی صرف یک لقمه از غذای متبرک شما را دارم . دوست داشتم قدری از این غذا نصیب من و خانواده‌ام می‌شد. ولی توفیق حاصل نمی‌شود . هنوز چند دقیقه بیشتر از تقاضایم نگذشته بود که شما با این غذا نزد ما آمدید . به همین خاطر از کارتان تعجب کردم .

حالا هم واقعا از امام رضا علیه السلام متشکر هستم . از شنیدن حرف‌های آن زائر منقلب شدم . رو به امام رئوف ایستادم و او را سپاس گفتم که مرا وسیله‌ای جهت رفع حاجت یکی از زوارش قرار داد .


- آقای حسین زاده با توجه به این که عده زیادی از مومنان آرزوی خدمتگزاری حضرت را دارند، شما برای کسانی که توفیق این خدمت را پیدا می‌کنند چه توصیه‌ای دارید؟

خیلی‌ها قدر این عمل خود را نمی‌دانند و بر آن به عنوان انجام یک تکلیف نگاه می‌کنند و از معنویت آن زیاد بهره‌مند نمی‌شوند . در حالی که بعضی‌ها از تهران می‌آیند و علاوه بر خدمت، از این مکان مقدس بهره‌برداری معنوی هم می‌کنند. بنده معتقدم کسی که به اینجا می‌آید . باید در درجه اول عاشق این مکان باشد و با امام هشتم علیه السلام ارتباط قلبی برقرار سازد و از ته دل برای آقا کار کند .

در ادامه این مطلب سروده دکتر قاسم رسا را درباره شتر پناهنده :

ساربانی اشتری را صبحگاه

بهر کشتن برد در کشتارگاه

استر از مسلخ چو آهو می‌گریخت

تا برد بر ضامن آهو پناه

شد هراسان وارد صحن عتیق

ملتجی بر دادرس شد دادخواه

زد چو زانوی ادب را بر زمین

   شه بر او افکند از رحمت نگاه

لطف سلطان بین که تا پایان عمر

می‌چرد در سایه الطاف شاد

باز کن چشم یقین ای کوردل

کز یقین آیی برون از اشتباه

هر که را نور ولایت در دل است

برد سوی کعبه، مقصود راه

کمتر از حیوان نئی ای دردمند

 آنچه می‌خواهی از این درگه بخواه

کعبه دل‌ها بود شمس الشموس

خیره از نور جمالش مهر و ماه

بر فرازد چون رضا (ع) سر از شرف

هر که سایه جبه بر این بارگاه

<\/h2>
[ شنبه 89/8/1 ] [ 5:38 صبح ] [ فاطمه ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره وبلاگ
موضوعات وب
امکانات وب
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 155172